چند وقتی بود که می خواستم یک مطلب درباره کوچه های تهران بنویسم که خیلی دلم براشون تنگ شده. این مقاله نظرم رو جلب کرد گتم حالا که سرم شولغه ازش استفاده کنم و با شما درمیان بگذارمش. امیدوارم خوشتون بیاد
اگر چه تهران در بیست سال گذشته شکل و شمایلی متفاوت به خود گرفته است، اما برای آنها که در دهه های اخیر و اغلب بر اثر ضرورت های اجتماعی، رفتارهای خود را از خیابان به کوچه می بردند، کوچه پس کوچه های تهران هنوز هم خاطره انگیز است. تعطیلات نوروز در ابتدای هر سال، تنها فرصتی است که تهران می تواند نفس بکشد. کوچه ها و خیابان های تهران در طول تعطیلات عید، آن قدر خلوت می شوند که به جاماندگان سفرهای نوروزی شاید زیاد هم از ماندن در پایتخت دلگیر نشوند. آنهایی که در هر جای تهران خاطره ای دارند، در روزهای خلوت این ابر شهر، فرصتی می یابند تا دوباره احساس جوانی کنند.
عکس: سمان
کوچه های شهر از همان ابتدای دهه ۶۰ به سرعت و هر روز نام عوض می کردند؛ هر صبح که بر می خاستی با صدای شیون های یک مادر، نام پسری یا پدری را بر ابتدا و انتهای دیوارهای یک کوچه حک شده می دیدی. کوچه هایی شش متری که هم برای گل کوچک بازی کردن تنگ بود و هم برای جای دادن موشک های چند متری صدام حسین. کوچه هایی که درختان چنار آنها هیچگاه از کنده کاری عشاق در امان نبود. کوچه هایی که اگر بن بست بود، برای نجواهای عاشقانه بعد از مدرسه، دنج تر به نظر می رسید. اما اگر از گیر افتادن و آبروریزی می ترسیدی، کوچه های بن بستی که در رو نداشت، حکم رقص تانگو در میانه میدان مین را پیدا می کرد. کوچه هایی خلوت که آواز نمکی، بستنی فروش سیار، شهر فرنگی و چرخ و فلکی سکوت آنها را می شکست.
کوچه هایی که از سر و صدای کودکان آن در می یافتی که مشغول کدام بازی اند: شیرپلنگ، هفت سنگ، خر پلیس، آقای گل و یا جاده بازی. گاهی هم پهنای کوچه با چند قلوه سنگ و آجر تقسیم می شد به دو دروازه خیالی فوتبال که اگر کمی بی دقت ضربه آخر را می زدی، باید ساعت ها با هم بازی ها بحث می کردی که آیا توپ به درون دروازه رفته یا از روی تیرک فرضی دروازه عبور کرده است.
عکس: پدرام نیلی پور
کوچه هایی که گاه به تشنج کشیده می شد از افتادن توپ به حیاط خانه همسایه و یا شکستن شیشه همسایه ای دیگر. بعد از آن بود که کوچه به صحنه ای برای تسویه حساب زن های محل و یا زورآزمایی بزرگ ترها تبدیل می شد. کوچه هایی که نه میله ورودی بر سر آنها نصب شده بود و نه دوربین مدار بسته ای آنها را می پایید. اما رسانه های غیر رسمی آن همیشه و همه جا گوش به زنگ بودند تا مبادا دخترکی از پنجره ای سر بیرون کند و آبشار موهایش را به غریبه ای نشان دهد. کوچه هایی که نگهبان نداشت اما دوبار که آنها را سر وته می کردی، غیرت پسران جوانش به جوش می آمد و یقه ها بود که پاره می شد تا حریم کوچه بی حرمت نشود.
کوچه هایی که بر سر آن حجله می گذاشتند تا از غیبت عزیز تازه از دست رفته کم نور نشود و یا آن را سراسر ریسه می بستند تا شب به حجله رفتن عروس کوچه را برای ساکنان کره ماه هم قابل رویت کنند. کوچه هایی که بر پشت بام های آن هنوز بشقاب ماهواره جای بند رخت و قفس کبوتران را نگرفته بود.
کوچه هایی که اگر بر بام آن دخترک و پسرکی می دیدی، فقط برای تنظیم بشقاب ماهواره آنجا نرفته بودند و خرده عشقی هم در کار بود.رسانه ای به نام کوچه در سال های نه چندان دور و هنگاهی که تلفن ها هنوز سیار نشده بودند، کوچه های تهران یک رسانه بود. در آن هنگام که نه فیس بوک جولانگاه عشاق بود و نه می شد سفره دل را بر صفحات وبلاگ پهن کرد، کوچه های تهران برای پسران و دختران نوجوانی که تازه با عشق آشنا شده بودند، تنها رسانه بی طرفی بود که رفتارشان را مشاهده می کرد اما به قضاوت نمی نشست.
زن های کوچه با تجمع های کوچک مقابل در خانه یکی یا حضور در جلسه هفتگی در خانه دیگری و یا در صف های طولانی شیر و نان، اطلاعات جدید محله را با هم رد و بدل می کردند. همان کوچه ها در ساعت های خلوت سر ظهر و یا دقایق اولیه صبح، جولانگاه دخترانی بود که با مانتوهای سرمه ای یا طوسی راهی مدرسه یا خانه می شدند و پسرانی که آنها را با چند متر فاصله تعقیب می کردند. کوچه های تهران آن روزها، ساکت و آرام به پیام های عاشقانه و خنده های یواشکی عشاق نوجوان گوش می کردند. برای آن نوجوانانی که از ترس رسوایی جرأت شانه به شانه رفتن با “جنس مخالف” را نداشتند، کوچه های خلوت تهران محلی برای رد و بدل کردن سریع نامه های عاشقانه بود.
عکس: پدرام نیلی پور
حتی اگر کوچه ها شلوغ بود، برای عشاق نوجوان که هنوز برای هم “مسیج” نمی فرستادند و “بلوتوث” نداشتند، تنها رسانه، نیم نگاهی بود که دختران به پشت سرشان می انداختند تا خیالشان از حضور محافظ دلباخته مطمئن شود. آن روزها در کوچه های تهران، دزدگیرهای ماشین ها گاه و بی گاه جیغ نمی زدند و صدای ترانه های عاشقانه از پنجره های باز به کوچه پاشیده می شد. آن روزها، کوچه های تهران بی آنکه خود بخواهند، ماوایی بودند برای احساسات پنهان شده نسل جوان. اما این روزها، ساختمان های نوساز چند طبقه با پنجره های متعدد و پیاده رو هایی که بیشتر مکانی برای پارک خودرو ها شده اند تا گذرگاه عابران، احساسات پنهانی را از کوچه های تهران به اتاق های مجازی اینترنت کشانده اند.
این روزها خیلی ها ترجیح می دهند تا با یک “آی دی ناشناس” در کوچه های سایبری قرار بگذارند و گوشی های موبایل هم نیاز به دیدارهای “پرخطر” را کاهش داده اند. شاید برای همین است که حالا فقط برخی بزرگسالان و جوانان قدیمی، فرسنگ ها دورتر از حال وهوای قدیمی تهران و تنها در جمع های به جبر نوروز فراهم شده، قصه های عاشقانه خود را از کوچه های تهران با حرارت نقل می کنند و در رویاهای خود به دنبال “مهتاب شبی” می گردند که “باز از آن کوچه” گذر کنند.
منبع بی بی سی فارسی مقاله ای از امیر پیام
Comentarios