با سلام و تشکر از اینکه به وبلاگ من اومدید.
چندروز پیش بایکی از دوستان تازه آشنا شده در ادینبورگ، شهر باد و بوران از خدا بی خبر، در حال اظهار فضل درباره معماری و شهرسازی سنتی ایران که به فکر نوشتن این بحثها در وبلاگ افتادم. از قضا ایمیلی شامل این عکسها به دستم رسید و من هم فرصت را مغتنم شمردم که یک پست درباب معماری سنتی، مدرنیته و ارتباط این دو براتون بنویسم. شهرسازی ایران نیز مانند جامعه نیمه سنتی ایرانی درحال مدرن شدن است و چه بسا رشد (مدرن شدن) شهرسازی ایران بسیار جلوتر از مدرن شدن جامعه ما می باشد. از آنجا که شهرسازی در صدد برآورده کردن نیاز جامعه می باشد و در بسیاری از موارد به واسطه عقب بودن جامعه از شهرسازی نیازی وجود نداشته که توسط شهر برآورده شود و از طرفی دیگر شهرسازی به خواست دولتها باید رشد می کرده، ناچار به گرته برداری و چه بسا کپی برداری از نیاز جوامع غربی شده. یعنی مدرن شدن در ایران الزاما به منظور پاسخی به نیاز جامعه نبوده است بلکه بصورت خیلی خودمانی برای اینکه جلوی درب و همسایه کم نیاریم یه جاهایی خواستیم به زور مدرن بشیم شروع به مدرن کردن بی دلیل شهرها کردیم. نمونه آن تخریب دروازه های مختلف تهران و توسعه خیابان 10 کیلومتری انقلاب. به چندتایی عکس ببینید تا برگردم.
سوال اول اینکه اگر فرض کنیم مردم این روستا بخواهند مدرن شوند باید چه کار کرد. آیا اگر برای این روستا دسترسی سواره درست شود، پارکینگ جمعی روستا احداث گردد، درمانگاه و مدرسه و سوپرمارکت درست شود و اینترنت پرسرعت برای آنها تامین گردد و ارتباط آنها با دنیای خارج مانند ارتباط یک تهرانی بچه پولدار (خودم رو میگم ها) تامین شود، این مردم “مدرن” نمی شوند؟ آیا حتما باید خانه های طبق قاعده مسخره 60% به 40% ساخته شود و به یک آلونک تبدیل شود تا اسم سکونتگاه آنها مدرن شود؟ آیا حتما جوانان این روستا باید به شهر مهاجرت کنند تا رنگ و بوی “مدرن” شدن را ببینند؟ آیا نمی توان به جای رنگ کردن زندگی سنتی به رنگ مدرن، آن هم با رنگ وارداتی از چین، باغداری و کشاورزی آنها را مدرن کرد و آنها را پروار کرد که دیگر حوس مهاجرت به کله شان نزدند؟ آیا با وجود اینترنت و دانشگاههای مجازی لازم است اینها برای کسب علم و دبیرستان رفتن به شهر بیاییند؟ آیا برای پرداخت قبض آب و برق باید به بانک داخل شهرستان نزدیک روستا سفر کنند؟ اصلا با وجود اینترنت، البته از نوع غیر محدود و پرسرعت و نه از نوع هندلی، بَعد فاصله معنی پیدا می کند؟
اهالی این روستا اگر می خواستند این روستا را ترک کنند تا به حال باید هزار باره آن را ترک می گفتند. آنها جمعی هستند آشنا برای هم دیگر، نیازهای اولیه آنها از قبیل خوراک و پوشاک و مسکن نیز از این روستای کوچک قابل تامین بوده و هست. فضای میدانچه ای دارند برای گردهم آیی و دیدارهای دوستانه و تعاملات اجتماعی. آنچه آنها شاید نیاز داشته باشند تا لازم نباشند به شهرها مهاجرت کنند نیازهای رفاهی و ارتباطی متوسطی است که به اندازه جمع کوچک این اهالی نیز ممکن است کوچک باشند. اما هرچه باشد مانع از کوچ این اهالی می شود. جامعه ایران امروز هم از قاعده این روستا مستثناء نیست. جامعه ایرانی، جامعه ای است که مردان آن مانند این پیرمرد چروکیده و زنان چادر به سر هستند. حتی اگر بی حجاب باشند یک چادر نامرئی روابط آنها را با مردان محدود می کند، محدودیتی که در مدرن اصلا تعریف ندارد، و خلاصه یک جامعه سنتی است در لباس شهری. این جامعه نیمه سنتی مانند اهالی این روستا یک فضایی مانند شکل بالا می خواهند که دور هم جمع شوند و شاهنامه خوانی کنند و نقالی. یک اینترنت پرسرعت می خواهند و یک مدرسه و درمانگاه در هر محله و یک آجودان دلسوز و رشوه نگیر برای رسیدگی به شکایات. برای مدرن شدن نیازی به ساختمانهای عجیب و غریب و سیل ترافیک تهران نیست. اما متاسفانه شهرهای امروز ما هرچه ما نیاز داریم را از ما دریغ می کنند و هرچه مورد نیاز ما نیست مانند نقل و نبات به پای ما می ریزند. آن چنانکه در جوامع غربی به اصلاح مدرن می کوشند تا استفاده از ماشین را به حدااقل برسانند و در همین انگلستان خانه های ویکتوریایی هنوز قیمتی گزاف دارند. آن هنگام که این روستا نیاز اهالی را برآورده نسازد، کوچ اهالی شروع می شود. این موضوع برای کل شهرها و کل کشور نیز صادق است. هم چنان که کوچها هم اکنون شروع شده اند و ما بی خبر! پیدا کنید پرتقال فروش را.
امیدوارم خوشتان آمده باشد.
ما را از کامنتهای خود بی بهره نگذارید.
امیدوارم اگر مشترک نیستید و این مطلب را خواندید دفعه بعد مشترک شوید و بخوانید.
Comments