top of page
Writer's pictureOmid Rismanchian

منظر شبانه ادینبورگ

Updated: Jan 21

با سلام و تشکر از اینکه دوباره به وبلاگ بنده اومدید.

این چند روز آخر زندگی بنده در اسکاتلند داستان و زندگی خود را دارد. بیش از چهارسالی که در این بلاد زندگی کرده ام به گشت و گذار پرداختم و تصمیم گرفتم به عنوان خداحافظی از این کشور زیبا و دوست داشتنی که علاوه بر خصلت خسیس بودنشان که در جهان مثال زدنی است با فرهنگی مبارزه گر علیه استعمار انگلیسی نیز شناخته می شود، خوب بگردم و عکس بگیرم و از هر تکه اش پستی تهیه کنم؛ باشد که شمع تجربه زندگی در این بلاد، سوسو کنان در دل میرزا حالا حالاها روشن بماند. اما امروز پستی دیگر برای شما درنظر گرفته ام درباره منظر شهری ادینبورگ اما اینبار در شب. درباره این شهر پستهای زیادی نوشته ام که می توانید در قسمت موتور جستجوگر وبلاگ جستجویی کنید و آنها را پیدا کنید. در یک پست منظر شهری این شهر تاریخی را از واری عکس توضیح داده ام و در پستی دیگر موزه هنرهای مدرن را و دردیگری موزه ملی اسکاتلند را و قص علی هذا. چند شب پیش در راه دفتر متوجه شدم که قسمت مرکزی و قرون وسطایی شهر که از قضا دفتر کار بنده نیز در آنجا قرار دارد چقدر زیبا می باشد و تصمیم گرفتم عکسی بگیرم و پستی از آن در وبلاگ ارائه دهم، باشد که مورد توجه قرار گیرد.  اما اجالتا یک چند عکس ملاحظه بفرمایید تا برگردم.

ساختمان اسکاتمن از روی پل جنوبی (سوث بریج)ا

نمایی به شهر. در سمت چپ ساختمان بانک اسکاتلند و در سمت راست ایستگاه قطار و درنهایت پرنس استریت

نمایی به ساختمان مرکزی بانک اسکاتلند از روی پل جنوبی

نمایی به خیابان پرنس استریت

هتل بالمورال

هتل بانک

نمایی پاناروما از خیابان کلرک استریت

همانطور که از عکسهای فوق ملاحظه می فرمایید نورپردازی هوشمندانه و هدفمندی که در شهر وجود دارد، منظر شبانه شهر را تا حد بسیار زیادی خوانا کرده است بدون اینکه بیش از اندازه برق مصرف شود و خلاصه اسرافی در این قضه صورت گیرد. مخصوصا که اینها اسکالتندی هستند و خلاصه برخلاف ما که می خوریم و می ریزیم و می پاشیم و آخر هم نمکدان می شکانیم و خلاصه کفرنعمت کار هرروزه ماست، وجب به وجب هرکاری را با حساب و کتاب و دقت زیادی انجام می دهند. همین است که شاعر گفته است: شکر نعمت، نعمتت افزون کند؛ کفر، نعمت از کفت بیرون کند. مطلب دیگری که قابل توجه است همت بالای این عزیزان است در حفظ و نگهداری بناهای تاریخی خود و خلاصه استفاده حدااکثری از این بناها. بصورتی که می بینید ساختمانهای قدیمی خود را با اندکی مرمت و تغییرکاربری به هتل و رستوران تبدیل می کنند و هم آثار فرهنگی خود را حفظ می کنند، هم از این آثار درآمدزایی دارند و هم جهانگردی را رونق می بخشند. کاری که در دیار ما به ندرت صورت می گیرد. یک سازمان دولتی درست کرده ایم به نام سازمان میراث فرهنگی و از این بندگان خدا انتظار داریم تا تمامی آثار فرهنگی کشوری چندهزارساله را حفظ و نگهداری کنند. انتظاری که اگر شیر فلکه نفت را هم به این سازمان ببندیم هرگز برآورده نخواد شد چرا که هر بنایی به صورت مجزا باید از نظر اقتصادی و اجتمای پویا و درآمدزا باشد. این مطلب درباره کشوری مانند ایران با سابقه تاریخ اجتماعی-سیاسی و اقتصادی چندهزارساله که از هرسالش اثری مانده است و سراسر موزه فرهنگ است از اهمیت بیشتری برخوردار می شود. آخر چه طور می شود این همه آثار را بدون برنامه ریزی اقتصادی پایدار و خودکفا به طوری که هر بنا خرج خود را دربیاورد سروسامان داد؟ آثار فرهنگی ای که فقط پول خوره داشته باشند چه دردی از جامعه دوا می کند. شاید بهتر باشد سازو کار حفظ آثار و میراث فرهنگی در کشور اندکی به روزرسانی شود، آنهم در جهت مدیریتی پایدار و غیر وابسطه به پول نفت. القصه چندعکس دیگر از یکی از کلیساهای جامع این شهر ملاحظه فرمایید تابرگردم.

این خیابان که کلیسای اصلی شهر در کنار آن مکانیابی شده است با نام (رویال مایل) و یا مسیر سلطنتی شناخته می شود که یک سرش به ارگ تاریخی ادینبورگ می رسد و یک سر دیگرش به مقر خانواده سلطنتی و در این میانه نیز دو کلیسای سر برفراشته قرار دارند که عکسهای فوق از یکی از آنهاست. در همین جا پیوند پایگاه نظامی، سلطنتی و دینی در این شهر در زمان خود قابل توجه است و نشانگر دوران قرون وسطایی است که سلطنت هم قدرت حاکمه را درجیب خود داشته است و هم و قلعه و ارگ را و هم کشیشان خود فروخته را و بدین واسط بر مردم خوب می تاخته است. در این قسمت شهر که راه می روید یک حس کاملا منحصربه فردبه شما دست می دهد. یک شهر قرون وسطایی به تمام معنا با خیابانهایی سنگ فرش و کلیساهایی سربرافراشته و سنگی و خاکستری و سرد و خیایانهای خیس! خلاصه هرآنچه از یک شهر قرون وسطایی اروپایی انتظار دارید را در اینجا می توانید احساس کنید. جالب آنکه برخلاف ایران که بسیاری از مناطق تاریخی آن خالی از سکنه و زندگی می باشد و به گورستان تاریخی ایران بدل گشته است و محلی برای یادگاری نوشتن اصغر برای کبری!، زندگی در این قسمت رونقی چشم گیر دارد و مردم روی همان خیابانی راه می روند که آبا و اجدادشان چندصد سال پیش برآن رفت و آمد می کردند و این مطلب حسی بسیار جالب دارد. اگر ما در نوستالژی تاریخ زندگی می کنیم، اینها در خود تاریخ زندگی می کنند و تاریخ در زندگی روزمره آنها جریان دارد. شاید به همین خاطر است که از اشتباهات گذشته خود نیز درس می گیرند و برخلاف ما در یک دور باطل تاریخی و تکرار مکررات و حذف ناخواسته تاریخ گرفتار نمی شوند. اینها به جای اینکه تاریخ خود را تکه تکه کنند و یکی را بردیگری ترجیح دهند و یک قسمت از آن را به نفع قسمتی دیگر خوار و خفیف کنند، همه تاریخ کشور خود را بصورت یکپارچه می بینند و در حفظ همه آن، حتی تاریک ترین دوران قرون وسطایی خویش، به طور یکنواخت کمر همت برمی بندند و معقتدند اگر بر پله های رفیع دانش و اقتصاد ایستاده اند، دست آورد همه مقاطع تاریخشان است و نه قسمتی خاص از آن. اما در ایران حذف تاریخ  از جمله تاریخ معماری و شهرسازی و هنر یک امر سنتی بوده و است و می باشد و ریشه فرهنگی و اجتماعی داشته و به خصوص درباب معماری و هنرهای مربوطه مانند کاشیکاری بروز کرده است. مثلا زمانی که محود افغان آمد و صفوی را شکست داد، تمام دیوارهای کاخ چهلستون را گچ گرفت. تازه در آن زمان افغانستان نه کشوری مجزا بلکه یک استان از استانهای ایران بوده است و محود افغان هم به اصطلاح ایرانی بوده است. اما به صورت تاریخی حذف آثار گذشتگان از معرض دید، نمی دانم چرا در ایران مد بوده است و می باشد و او هم این سنت خدا ناپسندانه را دنبال کرد. القصه! می رسیم به اینکه حرمت امامزاده را تولیت امامزاده نگه می دارد و اگر ما خود به تاریخ خود اهمیت قائل نشویم و آنرا از کتاب و آثار معماری گرفته تا زندگی روزمره خود حذف کنیم، دیگری نیز به تاریخ ما که شاید تنها چیز پرافتخار ایران زمین می باشد، رحم نمی کند. ا

اما این هم ساختمان مرکزی بانک اسکالتند از نمایی دیگر. نکته جالب در این بانک این است که بانک اسکاتلند که پول خاص خود را (البته بصورت پوند) چاپ می کند نماد استقلال و جدایی اسکاتلند از انگلیس می باشد و اگر ساختمان پارلمان اسکاتلند نماد استقلال قانون می باشد این ساختمان نماد استقلال اقتصادی این کشور می باشد. اسکانسهای اسکاتلندی هم دیدن دارند. همه از صورتکهای شخصیتهای اسکاتلندی که در استقلال این کشور از استعمار انگلیسی کوشا بوده اند، مصور گشته اند. القصه ببینید رنگ قرمز چراغها چقدر عکس خاکستری را جالب کرده است. سنگ فرش کف خیابانها و نحوه مراقبت و نگهداری از آنها همواره برایم جالب بوده است. همیشه این سنگها خیس هستند اما نه الزاما از باران. بعضی شبها هوا سرد می شود و نم و رطوبت هوا برسطح زمین یخ می زند و در روز آب می شود و سنگها را تر می کند. داستان خیابانهای سنگفرش نیز داستانی جالب و دیدنی و شنیدنی است که در مطالب بعدی آنها را برایتان تعریف می کنم.

امیدوارم از این مطلب خوشتان آمده باشد.

کامنت فراموش نشود.

با تشکر

میرزابنویس

1 view0 comments

Recent Posts

See All

Comentarios


bottom of page