باز هم با سلام و تشکر از اینکه به وبلاگ میرزا اومدید
خواستم یک چند پست درباره مهاجرت و غیره بنویسم اما گفتم وصف مهاجرت و سختی هایش و چون و چراهایش بدون به تصویر کشیدن وضع ایران بی ثمر است. از این رو کل داستان چند سالی که ایران بودم را در یک پست ساده تحت عنوان سفرنامه به ایران به همراه کلی عکس نوشتم تا حال و هوای قبل از مهاجرت را به تصویر کشیده باشم. مشکل مهاجرت و سفر به خارج این است که وقتی یک مدتی در خارج می مانی، یادت می رود برای چه بار سفر بستی و خلاصه فیل شما یاد هندوستان می کند و غربت زده می شوی. دلت می خواهد به ایران برگردی و به قول شاعر: دلم می خواد به اصفهان برگردم و باز هم به اون نصف جهان برگردم. اما وقتی برگردی هنوز سه روز نشده توحش حاکم بر اخلاقیات مردم تو را یاد تمامی آن چیزهایی می اندازد که از دستشان فرار کرده بودی. زمانی بود بعضی از مردم به خاطر مسائل سیاسی از کشور فرار می کردند. زمانی بود مردم از جنگ فرار می کردند و زمانی هم به خاطر رویای زندگی آمریکایی، غافل از اینکه آواز دهل شنیدن از دور خوش است. امروزه اولین دلیل مهاجران، فرار از دست مردم و خلق و خوی تنش زا و تجاوز به حرمتهای شخصی است. دست کم به عنوان یک فرد نکته بین هم در اینجا و هم در انگلستان در کنار آلودگی هوا و بیکاری، خلق و خوی عصبی مردم و تجاوز به حریم شخصی از دلائل عمده نارضایتی مهاجران از وضعیت داخل کشور است.ا
چند عکس از فرودگاه دوبی
هنوز از ایران خارج نشده، از حال و هوای خمارآلود فرودگاه امام و رفتار نه چندان دوستانه بازرسان و گریه های والدین و فرزندان و تازه عروسان و جوانان، به فرودگاه دوبی میرسید. فرودگاهی بزرگ، چند ملیتی، با حجاب و بی حجاب و غرفه های کوچک و بزرگ و رنگین و معماری دیدنی و تابلوهای انگلیسی و راهروهای طولانی و خلاصه به یک دنیای دیگر وارد می شود. به محض رسیدن به فرودگاه دوبی احساس می کنید تازه به دنیا متصل شده اید. تازه می فهمید که چقدر در ایران منزوی هستیم. چقدر محجور، چقدر دور افتاده. چقدر بزرگ اما چقدر کوچک و ناشناخته. زیرلب می گویید: خلایق هرچه لایق. ما باید هم بیش از 1400 سال مستعمره فرهنگی این اعراب باشیم. جل الخالق! ببین در یک سرزمین فسقلی چه کرده که دنیا را جذب کرده است. از نیروی کار هندی و فلیپینی و چینی گرفته تا مدیران غربی. همه را در راستای منافع خود به حرکت واداشته است. و اینها را همه و همه در فرودگاه دوبی با یک نگاه تیز بین متوجه می شوید. مهمترین تفاوتهای بین دو کشور، سطح زندگی مردم، بازرگانی، غرور ملی و غیره، با یک نگاه و یک گذر از فرودگاه ایران تا فرودگاه دوبی به چشم می خورد. در یک نگاه متوجه میشوید چرا عرب جماعت با واژه مهاجرت بیگانه است. برعکس اکثر خانواده های ایرانی که هرکدام در گوشه ای از دنیا و هرجا که آنها را راه داده است، سکنا گزیده اند. علی ایحال.ا
خلاصه همانطور که از عکس بالا مشخص است بالاخره اندک اندک به شهر پرت در غرب استرالیا رسیدیم. چند روز بعد به گشت و گذار در شهر پرت پداختم و خلاصه تمامی چیزهایی که دلم برایشان تنگ شده بود را دوباره مشاهده کردم. آسمان آبی، زندگی شهری، کافی شاپهای واقع در پیاده رو، بوی قهوه، لباسهای رنگارنگ، لبخند، نشنیدن صدای بوق، ترافیک روان و خلاصه یک شهر آرام و زیبا در کنار سواحل غربی استرالیا. یک چند عکس از این شهر قشنگ ببنید تا بعد.ا
مهمترین تفاوتی که بین زندگی شهری ایران و شهرهای اروپایی با فرهنگ به اصطلاح غالب غربی یافتم، نه موفقیت اقتصادی آنها بود، نه ساختمانهای زیبایشان، نه آب و هوای تمیزشان و نه دامن کوتاه خانمهایشان. مهمترین چیز، آرامشی بود که در زندگی شهری ایشان و بر چهره هایشان سایه افکنده و زندگی را برایشان شیرین می کند. نه اثری از تنش، نه خودزنی، نه تعصب و نه فکر و خیال باطل. چه بسا سطح زندگی بسیاری از ایرانیان از نظر مسکن و درآمد بسیار بیشتر از این کافران از خدا بی خبر باشد. اما هرگز آرامشی که در اعماق وجود این از خدا بی خبران وجود دارد، در من یکی وجود نداشته است.ا
تا برنامه بعد که یک بحث مفصل درباره نفس مهاجرت است خوش باشید
با تشکر
میرزابنویس
امید جان ، عالی نوشتی .👏👏👏👏👏