top of page
Writer's pictureOmid Rismanchian

سفرنامه وین؛ قسمت اول

با سلام و تشکر از اینکه دوباره به وبلاگ بنده اومدید.

امروز طی یک پست تصمیم دارم تا با عکسها و مطالب گوناگون شما را با شهر وین آشنا کنم. منتظر کامنتهای خوبتون هم هستم. البته چندنکته درباره کامنت گذاشتن درنوار ابزار کنار وبلاگ اضافه کردم که دوستان کامنتهایی که من مجبور شوم اونها را پاک کنم نگذارند و خود رو خسته نکنند. القصه.

این شهر وین شاید از بهترین شهرهای اروپا باشد. گویا این طور که خودشان می گویند بعد از ونکورو کانادا بهترین شهر دنیا برای زندگی انتخاب شده است که بی راه هم نیست به خدا. از نظر مطالب جالب هم اینقدر مطلب دارد که واقعا نمیشه گقت باید از کجا شورع کرد و به کجا ختم کرد. از منطقه قدیمی شهر که کلا به پیاده راه تبدیل شده است و مهمترین منطقه تجاری شهر محسوب می شود تا کاخهای بزرگ با باغهای رنسانسی تا مقر سازمان انرژی اتمی که تازگی ها ما را از لطفهای بی دریغ خود محروم نمی سازد. علی ایحال با این همه مطلب شما قضاوت کنید که من باید از کجا شروع کنم و به کجا ختم کنم. اصولا این شهر را باید دید، لمس کرد و تجربه کرد. اما برای شروع به صورت خیلی مختصر مفید قصه را از شهر قدیم و قصه تکراری وبلاگ ما یعنی پیاده و تعملات اجتماعی آغاز می کنم. به عکسهای زیر نگاه کنید. داستان مختصرا عبارت است از اینکه: سیاستهای کلان پیاده محور ساخت فضاهای مختص پیاده باکیفیت را ترغیب می کند. عناصر و اجزاء موجود در فضا نیز زندگی اجتماعی مردم را تسهیل می کنند و خلاصه همه سیستم برای جذب بیشتر مخاطب با هم همگرا شده اند. حضور مردم یعنی تجارت و کسب و کار و رونق اقتصادی منطقه و بازسازی قسمتهای مختلف شهر قدیم که آنرا در عکسها نیز می توانید ملاحضه کنید. و به این ترتیب لوپ مردم، تجارت، سرزندگی بازتولید می شود. و البته موسیقی و معرکه گیری جزء لاینفک این فضاها می باشد. و در کنار همه اینها یک ماشین پلیس اما نه برای متفرق کردن مردم و جلوگیری از تجمع آنها و پاتق زدایی که امری رایج در گوشه کنار دنیاست؟! بلکه برای ایجاد امنیت (امنیت مردم و نه قشری خاص از جامعه) در تجمعات مردمی و تعاملات اجتماعی.

نکته دومی که در این شهر جلب توجه می کند کلیسای جامعه سربرافراشته این شهر است. نمی دانم قصه کلیساهای سربرافراشته گوتیکی را می دانید یا خیر. اما برای آشنایی مخاطبان بد نیست گریزی به این مطلب بزنیم. در عکسهای زیر دو کلیسا را می بینید. اولی کلیسای جامع شهر است که به سبک گوتیک ساخته شده است و دومی کلیسایی در یکی دیگر از میادین مرکزی شهر که به سبک رنسانس درست شده است. چه چیز جلب توجه میکند؟

ارتفاع و پیچیدگی. این دو، راز معماری گوتیک می باشد. نکته اول این است که همواره معماری و شهرسازی محل نمایش ایدولوژی حاکم بر یک کشور می باشد. در آن زمان نیز کلیسا نماینده راستین خدا در زمین بوده است و هرچه بیشتر باید به سمت عرش قد برمی افراشته که سالاری و سروری خود را به رخ ملت عوام بیچاره بکشد. از این رو این کلیساها هرچه بیشتر سعی می کرده اند آسمان ها را فتح کنند و اصولا در این امر رقابتی دیدنی بین کلیساهای اروپا وجود داشته است. هنر ویترای و شیشه رنگی از دیگر رموز این معماری بوده است. در آن زمان مادی بودن نور هنوز ثابت نشده بود و نور امری معنوی داشت و حضور نور در فضا یعنی الله النور السموات و الارض. هرکلیسا نیز بر این اساس سعی می کرده تا نور را بیشتر به درون فضاهای خود وارد کند و مانند هر حکومت دینی استبدادی و قرون وسطایی دیگر، به واسطه اداعای قرابت به خدا، سعی و اهتمام در چاپیدن جبیب مردم را به حد غایت برساند. اما این نکات هیچ یک در کلیسای رنسانسی دیده نمی شود. در این دوران اصل انسانیست بوده است که در مرکز عالم است. پس پلانهای معماری همه با مرکزیت محراب مدور می شوند. در این دوران مادی بون نور نیز ثابت گشته بود و انسان بر خدا ترجیح داشت پس دیگر نه ارتفاعهای خیره کننده لازم بوده است و نه پنجره های حیرت انگیز. معماری به خلوص نزدیک می شود. این سبک معماری به معماری ایرانی بسیار بیشتر شبیه است. بگذریم که امروزه معماری مقابر در ایران و عراق گرایش به ایدولوژی گوتیکی پیدا کرده است و گنبد مرقد ائمه ای که در قید حیات خود قناعت پیشه کرده بودند سرتاسر با طلا پوشانده شده است! ایدولوژی معماری دینی در غرب روندی پیشرفتی به سمت خلوص داشته است و در بلاد مسلمین که میعادگاه مردم از یک مکعب خالص و ساده شروع می شود به بنایی مزور با طلا و آینه کاری که شما را یاد همه چیز می اندازد الا عبادت گرایش پیدا کرده است. مقصود تویی کعبه بت خانه بهانه گویا در این بلاد گم و گور گشته است به تازگی. نفسی تازه کنید تا برگردم.

.

.

.

زمانی بود حدودا 14-15 قرن پیش که مردم مجسمه می ساختند برای عبادت کردن و از این رو مجسمه سازی در اسلام حرام و مکروه شد. اما متاسفانه در شهرهای امروز ما ایرانیان که هرگز در تاریخمان بت پرستی سابقه نداشته است هنوز که هنوز است از ساخت مجسمه پرهیز می شود. نکته اول اینکه تعریف مجسمه چیست. آیا شما با عکس بالا می گویید مجسمه؟ نکته دوم که آش نخورده و دهان سوخته؟! بابا خود اعراب (سابقا) بت پرست در شهرهای خود به مجسمه سازی رو آورده اند، ایرانیان همیشه یکتاپرسیت باید گناه آنرا حتی بعد از 1400 سال پس بدهند و از وجود مجسمه های درست و حسابی در شهرهایشان محروم باشند؟ علی ایحال. این یک سازه ای است که در زیر آن بلندگوهایی جاسازی شده است که همه صوت به شما عرضه می دارد، هم فرم، هم قابهای بصری که ای که خود می توانید آنرا از زوایای مختلف کشف کنید و هم سایه های خیلی جالب برروی زمین در طی روز. (فقط جهت آگاهی دوستان آیت الله صانعی کلا مجسمه سازی شهری را حلال و پسندیده می داند و تامل در آن را کوته نگری. چرا که ایشان مجسمه سازی را به قسهای مختلف تقسیم کرده اند و بسیار بحث جالبی را مطرح کرده اند). خوب خدا را شکر این هم جواز. حال بروید و مجسمه بسازید!! از دیگر مواردی که در شهر وین با کمال اشتیاق از آن بازدید کردم، مقر آژانس انرژی اتمی بود. ابتدا عکسهایی را که از این مکان گرفتم ببینید تا برگردم.

.

.

.

از هنر عکاسی بنده تعجب نکنید. عکس آخر را بصورت پاناروما گرفتم تا نحوه چیدمان فضاهای مختلف این مقر سازمان ملل در عکس به خوبی مشخص شود. ساختمانهای بتونی محدب ساختمانهای اصلی این مقر هستند و ساختمانهای بلند شیشه ای ساختمانهایی که بعدا به آن الحاق شده اند. چندنکته درباره این سازمان جالب است. اول اینکه این سازمان در سال 1979 ساخته شده است و به عبارت دیگر هم سن و سال انقلاب اسلامی است. مانند برادر دوقلو که رابطه آن دو نیز از قضا بر اساس لجبازی و دعوا بنا نهاده شده است. اما آیا فلسفه ایجاد این مقر را می دانید؟ درآن زمان هنوز شوروی بود و بلوک غرب و شرق. سازمان ملل نیز برای اینکه فعالیتهای هسته ای این دو بلوک را کنترل کند (البته مانند همیشه به نفع بلوک غرب!) این مقر را احداث کردند. اما چرا وین؟ زیرا وین نزدیک ترین شهر مهم بلوک غرب به بلوک شرق بوده است و در ضمن وین حاضر شد زمین این مقر را به همراه هزینه ساخت آن که حدود 5 میلیون دلار گویا بوده است تقبل کند. اما داستان جالب تر این است که آیا به نظر شما این سازمان عادلانه برخورد می کند؟ من این طور فکر می کردم و می گفتم به جز مسائل سیاسی در بقیه موارد بیشتر عادلانه برخورد می کند. اما بسی خیال واهی. آیا می دانید هریک از اعضاء این سازمان به میزان خاصی در بودجه این سازمان مشارکت می کنند. مشارکت آریکا با 22%  بیشترین است و بعد از آن گویا آلمان با 8% و خلاصه 4-5 کشور سهمی معادل 50% بودجه را تامین می کنند و بقیه کشورها هم جزو غازورات هستند. این طور که مشخص است چندین بار در مواردی متعدد آمریکا از پرداختن سهم خود سرباز زده است. دلیلش هم واضح است. به کرسی نشاندن خواست خود. خلاصه داستان را تا آخر خود حدس بزنید. آیا در یک چنین سیستمی رای همه کشورها با هم برابر است؟ خواب دیدید خیر باشد. اما از همه اینها که بگذریم سخن دوست بهتر است. نقش ایران در سازمان انرژی هسته ای. چند عکس ببینید تا ارتباط این مطلب را با وبلاگ شهرنگار متوجه شوید.

.

وقتی وارد میدان اصلی مقر سازمان می شوید اولین کاری که می کنید دنبال پرچم کشورتان میگردید و از پیدا کردن آن حس خوبی به شما دست می دهد. مخصوصا اگر کشور شما یکی از پرهیاهو ترین اعضا باشد!  دومین نکته ای جلب توجه می کند مجسمه هایی از دانشمندان و فیزکدانان ایرانی هستند که در حواشی این میدان نصب شده اند. این دو نشان از اهمیت مسائل ملی (مانند پرچم و سابقه تاریخی ایران) در نزد سیاستمداران در به رخ کشیدن و معرفی ایران در مجامع بین اللملی دارد. اما نمی دانم از این پتانسیلها چرا در مسائل داخلی چندان استفاده ای نمی شود تا جاییکه در داخل، همواره مسائل ملی با مسائل مذهبی در تضاد بوده اند و یا این طور به تصویر کشیده می شوند. مثالش این است که آیا شما تا به حال مجسمه ای از رستم و سهراب و قص علی هذا در شهر دیده اید؟ شعری از برگ فردوسی در دیوار شهرها نوشته شده است و قص علی هذا. خودتان در این موارد استاد هستید. اما نکته جالب تر اینکه در سالن اصلی که وارد شدم پرچم آمریکا عین برج زهرمار جلوم سبز شد. انگار سازمان ملل صاحب داره. در کنار پرچم دست آوردهای ناسا و فن آوری هسته ای و غیره به نمایش در اومده بود. با خود گفتم خسته شدم از بس سر هر کوچه و بازار این اروپا که هیچ ربطی هم به آمریکا ندارد پرچم آمریکا را دیدم. بالای سر هتل ها و غیره. خلاصه کلی دمغ بودم و وقتی برگشتم دیدم به به! پرچم ایران عین شاخ شمشاد درست وسط میدان ایستاده است. یک گالری مخصوص برای به نمایش دادن پیشرفتهای هسته ای. خدایی ما که از این چیزها سردر نمیاریم. بعضی می گویند وارداتی از روسیه است و بعضی دیگر می گویند کار متخصصان داخلی. اما هرچه هست دیدن این صحنه کلی روحیه به من داد و با اعضاء این پانل عکسی هم گرفتم که با توجه به حرفه ای بودن وبلاگ از آوردن آنها در اینجا خودداری کردم. اولین چیزی که به این عزیزان گفتم این بود که آقا شما افتخار ما هستید و انرژی هستی حق مسلم ماست و کلی جواد بازی. خیلی حال کردم خلاصه. رو که نیست، سنگ پای قزوین است. کلی فیلم نشان دادند که از ایران و کره شمالی بدو بیراه میگفت. اون وقت در وسط سالن اصلی پرچم ایران و بساط. خیلی داستان داشت این روز. مقصد بعدی برج هزاره ( یا همان، ملنیوم سنتر) وین بود. اول نفسی تازه کنید.

می بینم حال و هوای عکسهای پاناروما دلتون رو برده. مخلصم والا. هنرعکاسی هست دیگه. در هرصورت. برج هزاره چیست؟ برج هزاره به ساختمانهایی می گویند که در شهرهای مختلف دنیا به بهانه عوض شدن هزاره از 1999 به 2000 ساخته شده است و کاربری اصلی آن چند منظوره شامل مراکز خرید و دفاتر اداری و سالنهای کنفرانس و قص علی هذاست. در هر صورت این ساختمانها معمولا نشان از اوج معمای مدرن هم دارد. ساختمان برج هزاره وین در مقابل برج هزاره ای که در کاردیف دیدم از نظر هنری بسیار ضعیف تر است و بحث را در همین جا خاتمه می دهم چرا که قرار است به زودی پستی درباره این برجهای هزاره بنویسم با عکسهای مفصل و جزئیات معماری. کلی دلم برای معماری تنگ شده به خدا. به قول بچه های بهشتی: ما معماری هستیم، خدای ملی هستیم

در ادامه به دیدن کاخهای شهر وین رفتم که خود یک پست مشدی می طلبد که به زودی از راه می رسد. علی ایحال برای خالی نبودن عریضه یک چند عکس پاناروما بگیرد و اندر کف این هنر عکاسی بنده شبی را سحر کنید.

میرزا بنویس

با تشکر

یا حق

1 view0 comments

Comments


bottom of page