top of page
Writer's pictureOmid Rismanchian

سفرنامه به ایران

Updated: Jan 21

با سلام و تشکر از اینکه به وبلاگ بنده آمدید.

نوشتن و روایتگری نیز مانند هر کار دیگر، تمرین می خواهد و البته یک دل خوش. در انگلستان که بودم، هر گشت و گذاری فکر میرزا را قلقلک می داد و او را به نوشتن وا می داشت. در مدتی که در انگلستان بودم سعی کردم تمام تجربه های خود را چه از زندگی در انگلستان و چه از سفرهایی که به شهرهای مختلف اروپا داشتم به رشته تحریر در آورم تا خاطرات و سیل افکار شخصی خود را ثبت کرده باشم. میدانید که انسان فراموش کار است و بهترین راه ثبت زندگی روزمره و یا تجاربی که در زندگی داریم، نوشتن است. بدین ترتیب هروقت از زندگی خود ناراضی شدیم، می توانیم برگردیم و نوشته ها و تجارت خود را بخوانیم، بلکه لذتهای گذشته نیرویی دوباره برای ادامه راه باشد. به شکر خدا و به همت کفار از خدا بی خبر این روزها با روی کار آمدن وبلاگ، این کار نیز، هم لذت خاصی پیدا کرده است و هم به اندازه ای آسان گشته است که دل میرزا را به نوشتن و ثبت کردن ترغیب کند. بعد از بازگشت به میهن عزیز تر از جان که جان ما را گرفت و پژمرده کرد، سعی کردم باز بنویسم. سعی کردم مثبت اندیش باشم و یک چند مطلبی درباره اصفهان و برج میلاد و غیره نوشتم. اما نکته این است که میرزا تجارب خود را می نویسد و وقتی تجارب زندگی در شهر تهران جز آلودگی هوا و ترافیک و بیکاری و گرانی و نبود شغل مناسب باشد، مطالب میرزا نیز رنگ و بویی جز تنش روزمره به خود نمیگیرد. از همان نوع تنشهای روزانه ای که اصغر فرهادی در فیلم جدایی نادر از سیمین روایت کرده است. وقتی تجربه سفر به اصفهان، خشکی زاینده رودی باشد که نه رود است و نه زاینده، مطلب میرزا نیز جز خشکی، رنگ و بویی دیگر به خود نمیگیرد. مابقی لذت ها هم به زندگی خصوصی و خانوادگی برمیگردد که به تنها دلخوشی ما ایرانی ها تبدیل شده اند و ذکر مطالب خصوصی نیز در وبلاگ جایی ندارد. از همین رو کلا عطایش را به لقائش بخشیدیم و راوی گری از زندگی شهری در ایران را بوسیدیم و کنار گذاشتیم و وبلاگ ما نیز مانند زاینده رود خشکید. این را گفتم چرا که این مدت که در استرالیا بودم هرچه خواستم بنویسم نشد، پس فهمیدم که نوشتن و راویگری نیز تمیرین می خواهد و با گذشت زمان و ننوشتن، چشمه قلم خشک می شود. علی ایحال یک چند عکس از تهران و ایران در این مدتی که بودم ببینید تا برگردم.ا

بام تهران، پاتق من و پژمان و همه اونهایی که مرد تنهای شب هستند

دید تهران از الهیه در یک روز پاک و دست نیافتنی

یک دید پانارومای دیگر از تهران از محله الهیه

نکته جالب عکسها این که این روزها کار به جایی رسیده که هراز چندگاهی که هوا تمیز می شود و قابل تنفس، باید خدا را شکر کرد. یادمان رفته که اصلش همین بوده است که بشود هوا را تنفس کرد، اما کار ما به جایی رسیده که تنفس در تهران هم مانند خرید ماشین فقط به صورت قسطی امکان پذیر است. در این سه چهار سالی که در ایران بودم بزرگترین مشکلی که یافتم بیکاری بود. به شکر خدا، که درهای رحمتش برروی ما باز است!، در ایران قید کارمندی را که باید به طور کل زد، چرا که نه از استخدام خبری است نه از حقوق مکفی. در بخش خصوصی هم که ماشاءالله تازگی ها دست به هرچه می زنی خاکستر می شود، گویی طلاهایش را اهل فن با خود به زندان اوین برده اند. با آلودگی هوا، از بین رفتن کرامت انسانی، ترافیک، اختلاس، گرانی و غیره می شود کنار آمد، اما با بیکاری و نبود شغل مناسب و عدم پیشرفت حرفه ای، خیر. در زیر چند عکس از ایران ببینید و در پست بعد، سفرنامه به پرت را بخوانید.ا

یک عکس دیدنی از محله جلفا در عید سال 93 در حال بازگشت به دفتر نقلی خودم

شبهای برج میلاد

قدم زنی عاشقانه در باشگاه انقلاب. این روزها دیگر برای پیاده روی در تهران نیز باید پول بدهی میرزا

کافه نزدیک، پاتق جدید روشنفکر مآب هایی مثل میرزا

و نمای زیبایی از زمستان و ورزش مورد علاقه میرزا. بله ما اسممون میرزاست ولی خودمون بچه سوسول هستیم 🙂 ا

چند عکس فوق را گذاشتم که بدانید مرزا هرجا باشد دل مشغولی های خود را دنبال می کند. اما در ادامه چند عکس برای حسن ختام می گذارم که بدانید میرزا نه تنها اهل دل مشغولی خود است، بلکه هرجا باشد مسافرتها و گردشهایش فراموش نمی شود؛ هرچند درباره تک تک آنها پست نگذارد.ا




چند عکس از شهر مورد علاقه آریامهر، رامسر

توفیق اجباری سفر به مشهد و زیارت




چند عکس از کیش. چه کسی باورش می شود اینجا ایران است. ا

با تشکر میرزابنویس

4 views0 comments

Recent Posts

See All

Comments


bottom of page