به نام خدا:
یک چند وقتی بود که می خواستم یک مقاله درباره از خودبیگانگی ما ایرانی ها که به معماری و شهرسازی ما نیز سرایت کرده بنویسم اما به قول معروف حسش نبود. اما امروز که برای یک کنفرانس شهرسازی به شهر زیبای یورک انگلستان اومدم حس نوشتنم گل کرد. قسمت مرکزی شهر که به شهر قدیم معروفه بسیار زیباست. تردد اتومبیل به شدت کنترل شده و تردد پیاده به واسطه کوچه پس کوچه های زیبا ترغیب شده. این انگلیسی ها از هرچیزی، حتی بی ارزش در چشم من و شما، یک موزه درست می کنن و تلبیغتش رو تو بوق و کرنا می کنن و توریست جلب می کنن و پول پارو می کنن. اما خداوکیلی از تاریخشون به شدت محافظت می کنن و خیلی به اون افتخار می کنن حتی به دوران فرون وسطی. از همین رو هم به قسمتهای تاریخی شهرهاشون خیلی اهمیت می دن. به هرحال بهتره کلام کوتاه کنم و به جاش یه چندتا عکس از این شهر زیبا براتون بزارم.
.
.
.
.
نکته ای که می خاستم به اون اشاره کنم برخورد ما با قسمتهای تاریخی شهرهامون هست. شهر تهران رو در نظربگیرید. یه دو دقیقه ای درباره قسمتهای تاریخی شهر تهران فکر کنید. کدوم یکی از قسمتهای شهر به ذهنتون خطور می کنه؟ ممکنه در لحظه اول اگه بچه بالاشهر باشید شاید کاخ نیاوران، کاخ سعدآباد و اینها به ذهنتون خطور کنه. یکم که بیشتر زور می زنید بازار تهران هم بهش اضافه میشه. اما تا به حال توجه کردید که لاله زار، کوچه برلن، خیابان جمهوری و کافه نادری، سبزه میدون، مخبرالدوله، یا خود همون تجریش خودمون چه تاریخی دارن و چه روزگار تلخ و شیرینی رو پشت سر گذاشتن؟ اما برخورد ما با این فضاهای شهری که معرف مقطعی از تاریخ معاصر ما می باشند چه خشن و ناجوانمردانه است. درست مانند برخورد مغولهای وحشی با شهرها، کتابخانه ها و کاخهای اسلامی. باز بهتره کلام کوتاه کنم و نگاه شما رو به چندتا عکس که بهتر از هزار کلام است جلب کنم.
.
.
.
.
برای شهری مانند تهران که اقتصاد خاصی جز بازار ندارد و بزرگترین شهر مصرف کننده ایران و یا حتی خاورمیانه می باشد، چه منبع درآمدی بهتر از فضاهای تاریخی و جلب توریست. اما متاسفانه تخریب آثار دوران پیشین در تمام طول تاریخ ایران وجود داشته و ما نیز از این تاریخ جدا نیستیم. با غرق شدن در شهرسازی مدرن 50 سال پیش اروپا و آمریکا و به بهانه بهبود حرکت اتومبیل، چنان با شلاق خیابان کشی بر بدن رنجور این فضاهای شهری و عرصه های عمومی می کوبیم که جان بی رمق آنها دیگر تاب و توان حیات از دست داده است. در چنین شهری لیاقت ما شهروندان نیز همین می شود که به جای حضور در عرصه های عمومی شهر و لذت بردن از نوشیدن یک فنجان چای در زیر آسمان آبی، یا باید از پشت پنجره خانه هایمان با شهر و جامعه تعامل کنیم و یا از پشت پنجره اتومبیلهایمان در خیابان جردن. به قول معروف خلایق هرچه لایق!
با تشکر میرزابنویس
Kommentit