با سلام و تشکر از اینکه دوباره به وبلاگ بنده اومدید.
چند روز پیش بود که برای شرکت در یک همایش به برج میلاد دعوت شدیم و کلی حرف و حدیث شنیدیم و خوردیم و نوشیدم و خلاصه شدیم یک حاجی میرزابنویس تمام عیار با ده من شکم! القصه گفتم که فرصت رفتن به برج میلاد که هرروز پیش نمی آید، از این رو یک سری عکس گرفتم یک پست را به این رخ داد اختصاص دادم. نمی دانم به برج میلاد رفته اید یا نه. بالای تپه های عباس آباد که به جرات رسما بام تهران در مرکز شهر است و بر اقسا نقاط شهر مسلط و مشرف، قرار دارد. ما همیشه از اتوبانهای همت و رسالت این برج را از ورای یک تُن دود و غبار می بینیم و به این سازه که به راستی می تواند مایه افتخار و ایجاد هویت در ما شود، یک نیم نگاه سرانگشتی می اندازیم و رد می شویم بدون اینکه واقعا این برج را درک کنیم. شاید مقارن شدن افتتاح این برج با آلوده شدن تهران، جایی برای اینکه این همه تلاش در دل مردم بنشیند و از آن حال ببرند نگذاشته است. علی ایحال، بر بالای تپه و زیر برج که می روید چند چیز دست گیرتان می شود. عکسهای زیر را ببینید تا بگویم.
اولین چیزی که دست گیرم شد این بود که تهران چقدر بزرگ، توسعه یافته و زیباست. دومین چیزی آن بود که کوههای بالای تهران از خود تهران زیباترند. سوم آنکه فهمیدم چقدر ما از به واسطه قرار گیری در شهری با ساختمانهای بلند و کوچه های باریک که تناسبات فضا را به یک قفس تقلیل داده اند از درک این همه زیبایی عاجز هستیم و چهارم آنکه چقدر عمق میدان دید ما در شهر محدود به واسطه شهرسازی و معماری عجولانه کوتاه شده است و از درک زیبایی های شهر خود عاجزیم. یعنی شما اگر بتوانید تا 5 متر جلوتر از دماغ خود را ببینید باید خدا را شکر کنید. پنچم آنکه چرا ما قدر این شهر زیبا را نداریم و با مدیریتی ضعیف تر از همیشه زیبایی هایش را پشت یک لایه ضخیم از دود و آلودگی پنهان کرده ایم و خود را از آن محروم. خلاصه عجب جایی است این برج میلاد. مانند این است که به زندگی شهر تهران از بیرون گود نگاه می کنید. کمی از این زیبایی لذت ببرید تا برگردم.
این برج میلاد با این همه زیبایی و جلال و جبروت چند ایراد اساسی دارد که ذکر آن در این گفتار به سبب توسری زدن به این برج نبوده و فقط غبطه می خورم از اینکه این همه زیبایی اگر این ایرادهای اساسی را نداشت جلال و جبروتی دوچندان می یافت. ایراداتی که مطرح می شود هنوز قابل حل می باشد و امید است که مدنظر قرارگیرند، انشاءالله در 100 سال آتی! اولین مطلبی که چشم میرزا را به خود جلب کرد عدم حضور مردم از اقشار و مختلف بود. یعنی این بنا بیشتر به مراسمهای خاص شهرداری و بازدیدهای متفرقه شهروندان اختصاص داده شده است. شما یا باید مهمان شهرداری باشید تا بتوانید از این بنا استفاده کنید و یا برای بازدید موزه ای از این بنا پول بدهید و وارد آن شوید. خوب چه می شد سازوکاری اختصاص داده می شد که این اثر بنا به سنت نیک شهرسازی ایران به عنوان یک اثر باقیات الصالحات مانند برج آزادی در زندگی روزمره شهروندان غرق می شد و جزئی از زندگی روزمره آنها می گشت. دست کم این طوری کمی احساس تعلق به این فضا و بنا در شهروندان نیز بالا میرفت. از جمله سازوکارهایی که می شد اقتباس شود برگزاری مراسمهای ملی مانند چهارشنبه سوری، سال نو، جشن مهرگان، شب یلدا و غیر به همراه آتش بازی و پایکوبی و خلاصه کلی قر و قمبیل آنهم بصورت رایگان برای عموم بود. به به چه شود. بسا خیال واهی ای میرزا! اما دومین نکته که این بنا و محوطه اطراف آنرا ضعیف کرده است یک مساله تکنیکی است. آن هم مساله دسترسی و نفوذپذیری به سایت این مجموعه است. این مجموعه بین اتوبانهای همت و رسالت زندانی شده است و یک ورودی رسمی نیز از رسالت بیشتر ندارد. اگرچه دسترسی به این بنا آسان است اما استفاده از آن خیر. یعنی شما راحت می توانید ماشین را در اتوبان انداخته و کمتر از نیم ساعت در حالت عادی به این مجموعه برسید. اما گر از مردم تهران بپرسید چگونه می توان به این مجموعه رفت و از آن استفاده کرد، همه گیج می زنند. دلیل آنهم این است که سایت مجموعه به بافت شهری اطراف نفوذپذیری کافی را نداشته و به اصلاح نتوانسته است ارتباط لازم را با بافت شهری اطراف برقرار کند و همین عامل باعث نفوذناپذیر بودن این مجموعه می شود. یعنی این مجموعه زیبا، با بنایی درخور و محوطه ای دلنشین و موقعیت مکانی شاخص، مانند ارگی است که در بین دو اتوبان بمانند خندقهای قدیم زندانی شده است و راه یافتن به آن نیز کار حضرت فیل. همین مسائل باعث شده است که این مجموعه خالی از زندگی روزمره شهروندان باشد که خود فرصتی طلایی است که از دست رفته است. امیدوارم با سازوکاری دیگر، موجبات آشتی این مجموعه با شهر و شهروندان فراهم شود. ا
این هم چند عکس دیگر از این مجسمه زیبا. امیدوارم خوشتان آمده باشد
با تشکر، کامنت فراموش نشود
میرزابنویس
Comments