با سلام و تشکر از اینکه باز به وبلاگ بنده اومدید.
دو ماهی میشه که از پرت به ملبورن نقل مکان کردم و در این مدت در شهر ملبورن بسا پیاده روی کردم و جاهای مختلف شهر رو گشتم. این شهر برخلاف شهر پرت، حس وبلاگ نویسی آدم رو قلقلک میده. شهری شلوغ و دوست داشتنی، پر از هیاهو و پر از اتفاقهای کوچک و بزرگ در سطح شهر. حدود هشت سال پیش طی یک سفری که به ملبورن داشتم یک پست درباره این شهر دوست داشتنی نوشتم. پست به نام ملبورن زیبای من رو از اینجا بخوانید. اینبار که به ملبورن اومدم و قراره مدت طولانی تری رو اینجا زندگی کنم تصمیم گرفتم از جاهای مختلف شهر پست بزارم و طبق معمول از نقطه نظر یک معمار علاقمند به مسائل شهری و جامعه شناسی شهری، سنت، تاریخ و هویت فردی و اجتماعی.
خیابان Collins از دیدنی ترین خیابانهای شهر است. من رو یاد میدان محسنی قدیم می اندازه. خیابانی با کلاس و پر از مغازه های شیک. یکی از دیدنی ترین فضاهای شهری در این خیابان، راسته بازارهایی هستند که ورودی شان در این خیابان قرار دارد. به این راسته بازارهای زیبا به اصطلاح Arcade میگویند. دقیقا مانند راسته بازارهای خودمان است اما به روز شده، زیبا، ساده تر و مدرن تر از نظر معماری ولی بسیار پررونق و زنده. یکی از این راسته بازارها راسته بازار The Block Arcade می باشد. همانطور که از سردر آن معلوم است یک معماری کلاسیک ویکتوریایی با کف پوش موزاییک کاری بسیار زیبا.
چیزی که همیشه برای من ارزشمند بوده، میزان اهمیت این مردم به سنت، پیشینه و تاریخچه خود است. این بنا در اواخر قرن 19 و بین سالهای 1891-1893 ساخته شده است و هم اکنون بیش از 130 سال عمر دارد و هنوز پس از 130 سال، وقار خور را حفظ کرده است. تمیز و با زرق و برق، زندگی مدرن امروزی را در خود جای میدهد. این میزان اهمیت در حفظ این موزاییک کاری به خوبی دیده میشود. حس رها شدگی، فراموش شدگی، حس مرگ تدریجی در آن دیده نمیشود، حسی که در بسیاری از فضاهای شهری و بناهای قدیمی ما در ایران موج میزند. گویی به زور سرپا نگه داشته شده اند.
در یک جامعه، عادت های کوچک به عادت های بزرگ تبدیل می شوند و حساسیت های کوچک به حساسیت های بزرگ. در جامعه ای که نگهداری از موزاییک کاری یک فضای شهری ارزشمند است، حفظ سنت ها، تاریخچه و هویت جمعی حتما از جایگاهی خاص برخوردار است. جامعه خالی از داستان های روزمره تبدیل میشود به یک جامعه بی هویت. عمر گرانمایه در این صرف میشود که چه خورم صیف و چه پوشم شتا. این جامعه چاره ای جز تکرار اشتباهات خود در مقاطع مختلف تاریخی ندارد.
پس از گذر از راسته های موزاییک کاری زیبا و باوقار و شاداب و گذر از مغازه های پررونق، به فضایی باز میرسید. یک مفصل فضایی یا همان تیمچه های خودمان که راسته های مختلف را به هم می دوزند و جایی برای نفس کشیدن درست میکنند. تیمچه ای با سقف شیشه ای. شاید معماری این فضا امروز مساله زیاد خاصی به چشم نیاید. ولی فکر کنید 130 سال پیش با سازه فلزی و شیشه ای یک چنین فضایی را سقف بزنند و حجم وسیعی از نور را به داخل فضا بیاورند. چه بسا که قبل از قرن 19 سازه فلزی و شیشه جایگاه زیادی در معماری نداشته است و برای همن اکثر فضاهای شهری روزمره دارای معماری ای سنگین و نه چندان روشن بوده اند. یک تیمچه هشت ضلعی با کفپوش موزاییک کاری هشت ضلعی.
بعد از گذر ازیکی دوتا راسته زیبا و پررونق با صندلی های بسیار کافه ها و رستواران های کوچک، به یک فضای جالب شهری میرسید. جایی که دو ساختمان به هم رسیده اند و یک کوچه باریک بین آنها قراردارد. این کوچه را چنان خوب به این دو فضا دوخته اند که اصلا متوجه نمیشوید از یک ساختمان به یک ساختمان دیگر میروید. تنها چیزی که درک میکنید یک فضای منسجم شهری است که جایگاه ویژه ای را برای زندگی روزمره مردم فراهم میکند. و البته هرجا مردم باشند، پول هم هست، رونق هم هست، زندگی هم هست، شادابی هم هست.
از زندگی کردن در این فضاهای شهری سیر نمیشوید. وقتی در اینجا زندگی میکنید، چه نیاز دارید باغ لواسان و ویلای کلاردشت داشته باشید؟ چه نیاز دارید تفریحات خود را پشت درب های بسته و بدور از چشم دیگران انجام دهید؟ در چنین شهری، با مردم بودن و داخل این هیاهو بودن خود بزرگ ترین تفریح است.
باتشکر. میرزا بنویس
Комментарии